صدای پای ستوران و شتران و آدمیان باشد به طریق اجتماع. (برهان) (آنندراج). آواز پای ستوران و چارپایان و آدمیان به گروه. (یادداشت مؤلف). و گویا مأخوذ از کبکبۀ عربی است و یا بالعکس، (در تداول فارسی) سواران و پیادگان. جمعیت از پیاده و سوار که با امیری روند. (یادداشت مؤلف) ، (در تداول عوام فارسی زبان) خدم و حشم و اسباب شکوه و بزرگی و شاهی در گاه حرکت. (یادداشت مؤلف). از کبکبه و دبدبه، دستگاه و جلال و ثروت و بیا و بروی کسی مراد است، ازدحام. انبوهی. (یادداشت مؤلف)
صدای پای ستوران و شتران و آدمیان باشد به طریق اجتماع. (برهان) (آنندراج). آواز پای ستوران و چارپایان و آدمیان به گروه. (یادداشت مؤلف). و گویا مأخوذ از کبکبۀ عربی است و یا بالعکس، (در تداول فارسی) سواران و پیادگان. جمعیت از پیاده و سوار که با امیری روند. (یادداشت مؤلف) ، (در تداول عوام فارسی زبان) خدم و حشم و اسباب شکوه و بزرگی و شاهی در گاه حرکت. (یادداشت مؤلف). از کبکبه و دبدبه، دستگاه و جلال و ثروت و بیا و بروی کسی مراد است، ازدحام. انبوهی. (یادداشت مؤلف)
نگونسار کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 81). واژگون کردن و بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد). بروی افکندن. (یادداشت مؤلف). بر روی درافکندن. قوله تعالی: فکبکبوا فیها. (منتهی الارب) ، کبکبۀ مال، جمع کردن آن و بازگرداندن قسمتهایی از آن که پراکنده شده. (از اقرب الموارد) ، تیراندازی در مغاک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کبک
نگونسار کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 81). واژگون کردن و بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد). بروی افکندن. (یادداشت مؤلف). بر روی درافکندن. قوله تعالی: فکبکبوا فیها. (منتهی الارب) ، کبکبۀ مال، جمع کردن آن و بازگرداندن قسمتهایی از آن که پراکنده شده. (از اقرب الموارد) ، تیراندازی در مغاک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کبک